بین دانش آموزان مدارس مختلف (دولتی، نمونه، فرزانگان و ...) تفاوت بسیاری ازنظر سطح علمی و توانایی وجود دارد، اما به طور کلی، بسیاری از دانش آموزان در مبحث روان خوانی و دستورزبان مشکل دارند. خوانش نادرست سبب میشود که درک درستی از محتوا نداشته باشند و درنتیجه زیبایی ادبیات برایشان قابل درک نیست و متأسفانه احساس خوبی نسبت به ادبیات ندارند.
این معضل ناشی از ضعف کتاب و سیستم آموزشی است که دانش آموز پایه دوازدهم هنور توانایی تشخیص اجزای جمله را ندارد. تعداد زیادی از دانش آموزان حتی تفاوت بین دستورزبان و آرایههای ادبی را درک نمیکنند. درباره دانش آموزانی هم که به طور جدی به ادبیات میپردازند و برای یادگیری نوشتن و سرودن تلاش میکنند، تجربه این سالها نشان داده که خانوادهها توقع چندانی از مدرسه و سیستم آموزشی ندارند.
این دانش آموزان معمولا خارج از سیستم آموزشی و در محافل ادبی به آن قسم ادبیات میپردازند، اما درباره ادبیات به عنوان یک واحد درسی والدین از مدرسه و معلم توقع دارند که فرزندانشان در این درس هم مثل بقیه درسها نمره قبولی بیاورند. البته تصور اغلب این است که، چون فارسی زبان مادری شان است حتما باید نمرات خوبی داشته باشند.
برای دانش آموزان، درس ادبیات، در موارد بسیاری، درسی تکراری و خسته کننده و سرشار از استعارهها و کنایات دشوار است که مجبور به حفظ کردن آنها هستند. معمولا، در اولین جلسه کلاس، تعداد بسیار معدودی به ادبیات ابرازعلاقه میکنند و نقش دبیر ادبیات در این موضوع بسیار پررنگ است؛ هم ازنظر روش تدریس و هم به واسطه نوع رابطه با دانش آموزان و توجه به تفاوتهای شخصیتی آن ها.
برقراری ارتباط بین مفاهیم ادبیات با اجتماع، تسلط دبیر به درس، حفظ بودن متن و اشعار درس، بازگویی داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی به طور خلاصه در کلاس، بردن کتابهای ادبیات، چون «شاهنامه» و «گلستان» و رمانهای مختلف به کلاس، شرکت دادن دانش آموزان در تدریس، به ویژه درباره معنا و مفهوم ابیات، و ...، معمولا تأثیر مثبتی بر دانش آموزان دارد.
دانش آموزان البته تفاوتهایی نیز دارند که در ابعاد مختلفی قابل بررسی است: تفاوت سطح فرهنگی و خانوادگی، نوع مدرسه دانش آموزان و رقابتی که در سطح مدرسه وجود دارد، میزان استعداد و علاقه آنها به ادبیات. (بعضی شعر میگویند و رمان مینویسند که قطعا ادبیات را بهتر از دیگران درک میکنند.)
باتوجه به اینکه محتوای کتاب باید در مدت زمانی مشخص و براساس بودجه بندی پیشنهادی تدریس شود، لازم است که برای هر جلسه برنامه خاصی داشته باشیم. این مسئله درباره دانش آموزان کلاس دوازدهم، که به دلیل برگزاری کنکور در اردیبهشت و امتحانات نهایی در نهایت تا پایان اسفند کلاس دارند، جدیتر است. کلاسهای ما معمولا با پرسش و یادآوری مطالب درس جلسه قبل شروع میشود، بعد تدریس درس جدید انجام میشود و برنامه هفته بعد ارائه میشود.
اما چالش بزرگ کلاس ادبیات، زمان محدود تدریس این درس (۲ ساعت) در طول هفته است. باتوجه به نهایی بودن آزمون و کنکور، نمیتوان از هیچ بخشی از کتاب چشم پوشی کرد. توجه به نکات دستوری، ادبی و زبانی، اگرچه برای درک محتوای ادبی لازم است، گاه سبب خستگی و دل زدگی دانش آموزان میشود، و زمانی برای لذت بردن از ادبیات وجود ندارد.
مسئله دیگری که در تدریس ادبیات وجود دارد این است که به عنوان درسی عمومی مطرح و از کنکور حذف شده است. دانش آموزان بیشترین تمرکز و توجه را صرف درسهایی میکنند که در کنکور اهمیت بالایی دارند. البته تلاش شده که این مسئله با ضریب بالای درس ادبیات در آزمونهای نهایی سال دوازدهم حل بشود که خب با معضل دیگری به نام طراحی سؤالات استاندارد روبه رو میشویم.
میانگین پایین نمرات دانش آموزان نشان میدهد که اصلا در این مسیر موفق نبوده ایم. هم لذت ادبیات را گرفته ایم و هم در آموزش اصول آن ناتوان بوده ایم. دانش آموزان، به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها، به منابع معتبر و ارزشمند، و رمانها و داستانهای شاخص ادبیات دسترسی ندارند و آنچه به عنوان ادبیات و رمان میشناسند نوشتههای سست و پراکندهای است که در فضای مجازی منتشر میشود.
این موضوع حتما در نوع نگاه آنها به ادبیات تأثیرگذار است. ایراد کتابهای درسی هم بسیار زیاد است، از انتخاب متن گرفته تا نحو ضعیف و سست جملات. متنهای انتخابی از بزرگان ادبیات در کتابْ انگشت شمار است. استفاده از متون فاخر ادبیات میتواند تاحدزیادی این مسئله را حل کند. درنهایت، به قول ملک الشعرا بهار، «روح پدرم شاد که فرمود به استاد/ فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ».